نورمحمد عزیزم،
میدانی که سالها اشک ریختن هم برای تو کم هست، هی میگن ان الله مع الصابرین باید صبور باشم و تا جایی که توانستم شدم ولی با گذشت 17 روز هی افکارم رو مشغول نگه میداشتم تا اینکه امروز دیگر تحملم تموم شد نمیدانستم چگونه باهات درد دل کنم.
سر مزارت که میرفتم از بس خونه جدیدت تو آرامگاه اهل سنت گنبد کاووس(آق قایه) دزدی و زورگیری و چاقو کشی میشد از سوی جوانان بیکار و معتاد و کریستالی که از جانشان گذشته بودند به امثال من داغدیده، که از تنها رفتن منع شدم. آخر وقتی تنها نباشم چگونه باهات درد دل کنم؟
از کجایش برایت بگم...
از سن کم 31 سالت بگم که هنوز یک دل سیر میخواستم ادامه برادری ام را برایت ثابت کنم
یا از دو نازدانه هایت عاطفه و عارفه جانمان که عاطفه امسال کلاس دوم و عارفه هم برای اول ابتدایی ثبت نام کرد.
یادته همین چند ماه پیش بهم گفتی آخرای اردیبهشت بود تو تخت شماره 4 اتاق سوم بخش درد(که بجای بخش خون تورو اونجا بستری کردند) تو بیمارستان رسول اکرم تهران، فریدون برای عاطفه جایزه پایان اول ابتدایی چی بگیرم که برای سالهای بعدش هم تشویق بشه برای بهتر درس خواندن. آخخخخ داداش گلم نورمحمد عزیزم با این حرفهایت جیگر من رو به آتیش میکشیدی... گلم برای من سخت تر از همه بود من باید هم به تو روحیه و امیدواری میدادم، هم به پدر و مادرمان هم به همسرت هم به همسر خودم که احساسی تر از همه بود و اشک های اون رو بیشتر از همه میدیدم.
آخر چه جوابی برایت داشتم؟
روزها و شبهایی که بیمارستان بودیم تا میتوانستم از هر دری برایت میگفتم و هی بهم گیر میدادی واسه نماز خوندن میری ولی بعد نمازت یه دل سیر چرت میزدی و میومدی، آخر داداشم من غرق دعا و نماز میشدم یکهو میدیدم یک نمازی که قبلا ده دقیقه میخواندم دو ساعت گذشته... آخرما جز خدا کی را داریم که ازش بخواهیم؟ آخر من هم نمیخواستم از اوضاع بدت بگم که دکتر جوابت کرده میگفتم خوب مگر شب تو گذاشتی بخوابم...
داداشی گلم چندین ماه بود مغزم کار نمیکرد فقط به رحمت خداوند امیدوار بودمو بودیم و البته هستم هرجایی که دستم رسید رفتم و پرسیدم یادت هست چه شبهایی که باهم تو بیمارستان تا صبح بیدار بودیم و صحبت میکردیم و حدود 1 شب پلاکت هایی که سهمیه هم برات کم میومد از سازمان خون رو میاوردند دونه دونه میزدیم و ولی افسوس که مغز استخوانت هم کار نمیکرد...
نورمحمد عزیزم قربان قدو بالات قربان جمله ات که پشت من به مادر گفتی که دوست داشتن من به فریدون با همه شما ها فرق داره و یک جور دیگری دوست دارمش.
داداشی عزیزم هر گلی یک بویی داره پدر جای خود مادر جای خود برادر هم جای خود ولی الان که فکر میکنم تو بیشتر و مهربانتر از برادر به من بودی و البته این رو موقعی که پیشمان هم بودی میدانستم و میدانم که تو هم میدانستی.
نورمحمدم سه سال بیماری و سختی را تحمل کردی و روز آخر چه زجرها که کشیدی و بدنت مثل آبکش برای پیدا کردن رگ تو دوتا بیمارستان گنبد سوراخ سوراخ شد و آخرشم آخرین عمل زندگیت رو انجام دادی و وقتی ازت پرسیدیم بزور گفتی خوبم.
داداشی گلم دیدی چقدر دوستدار داشتی چقدر مردم دسته دسته میومدند و از خوبی هایت میگفتند/
دوغون جیقیم فقط یک گلایگی ازت داشتم اون هم این بود که من هی ماه ها به گمان خودم داشتم بهت امیدواری میدادم و از امید و آینده برایت میگفتم ولی روز آخر متوجه شدم ظاهرا تو داشتی به من امیدواری میدادی و هرچند از ماه ها پیش میدانستی که داری میری و هی به پدر مادرمان میگفتی که رفتنی هستی ولی هیچ وقت پیش من از نا امیدی حرف نمیزدی و من هم همش خوشحال بودم که امیدواری، ولی فهمیدم تو به من داشتی امید میدادی، هرچند تا لحظات آخر هم از رحمت خداوند نا امید نبودی ان شاالله همیشه خوشحال باشی.
راستی تا یادم نرود آیا تبارک های همسرم رو که خیلی سلیقه اش تو کارها و ظرافت هاش برای همه چی همیشه ازش تعریف میکردی را یهو دو نصف شب از خواب بیدار میشدو میگه میخوام نورمحمد رو سورپرایز کنم برات میرسه؟ آری حتما میرسد.
این صلوات هم یادگار خودت که بهم یاد دادی ماجرای این صلوات رو هم موقعی که تو تخت بیمارستان بودی بهم گفتی این صلوات بهتر از بقیه هست و منم تو دلم گفتم چه یادگاری ای بهتر از صلوات که تا آخر عمرم تورو یاد من بیاره و اینجور شد که تو تخت بیمارستان یادم دادی و البته تو خبر نداشتی برای داداشیت داری یادگاری میزاری...
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی‘ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ عَلی‘ الِهِ وَ صَحْبِهِ وَ سَلِّمْ
برادر عزیزم هیچ نگران ما نباش نازدانه هایت و همسرت را تا من و ما زنده ایم حواسمان بهش هست آسوده بخواب و آنچنان که بزرگی میگفت ای کاش زودتر می آمدم به دنیای جدید در پرتو نور خداوند، راستی آخرین تصویری که در ذهنم ازت دارم چقدر خوشگل شده بودی انگار واسه عکس انداختن داشتی آماده میشدی و درست مثل چهار پنج سال پیش شده بودی اونم با لباس سفید و لبخندی که روی صورتت داشتی هی فکر میکردم داری با ما شوخی میکنی و هر آن ممکن بود چشمانت را باز کنی ولی داداشی خودمونیم خیلی خوشگل شده بودی و معصوم حیف که نزاشتند آخرین بوسه ام را هم بر گونه هایت بندازم هرچند لحظه ای که رفتی اون موقع تنها جایی که بهت دستو لبم بهش رسید ساق پایت بود که آرزو به دل نمانم.
ما هم دیر یا زود میاییم پیشت چراکه جز خدا هیچ چیز و کس همیشگی نیست
روحت شاد یادت تا لحظه مرگم با من خواهد بود هرچند نمیدانم تا ان موقع چقدر دلتنگت خواهم شد ولی یادخدا همواره آرامبخش جان من و التیام دردهایم هست و خواهد بود ان شاالله...
خدانگهدار
سلام
یاتان یری یاختی بولسین دوغن جیغینگ. جایی جنت بولسین.
قاوی آدمی الله ایردن آلیاندیر. صبرلی بولینگ الله سیزه قوات برسین.
بسیار انسان و با خدا بودن.
روحش شاد و بهشت برین قسمتش باد
سلام دوست من
وقتی این پست را می خواندم نتوانستم جلوی جاری شدن اشک هایم را بگیرم . امیدوارم خداوند به شما و خانواده آن مرحوم صبر جمیل عنایت کنه
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دوست گرامی:
ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما نزد پروردگار متعال
از جنابعالی دعوت می کنم که از وبلاگ بنده نیز بازدید نمایید تا در صورت تمایل اقدام به تبادل لینک نماییم.
با تشکر
جلال ایری
مدیر وبلاگ یاپراق
هیچی ندارم بگم ! فقط میتونم بگم خدا رحمتش کنه ! حتمان دعاهات بهش میرسه ! اون جاش خوبه ... از ناراحتی تو اونم ناراحت میشه .. سعی کن از چیزای خوب باهاش صحبت کنی ... :*
فریدون جان
تسلیت میگم ان شاءالله غم آخرتان باشد و از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم جای بهشت و برای شما و خانواده محترمتان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم.
دوستارت کاکا
وبلاگ ترکمن افتخار20
با سلام
ضمن تشکر از شرکت شما در جشنواره خواهشمند است نسبت به تکمیل ثبت نام با درج لینک مطلب ،آدرس مطلب اقدام نمایید.
دبیرخانه نخستین جشنواره وبلاگ نویسی روستایی در استان گلستان
خانه جوان فرید روستای کفشگیری گرگان
سلام دوست من .
ماهم .دوستم شمالینک شدیددوست داشتید لینک کنید
تاغم هجران دیگه نباشه.
ممنونم.
منوچهر متکی هنوز هم همان وزیر خارجه مقتدر در عرصه های دیپلماسی و آرام در فضای سیاست پرتنش داخلی و مشاورسیاسی مقام معظم رهبری است . همان فردی که سال ها در جایگاه های مختلف نظام جمهوری اسلامی و در پست های مهم و خطیر ولایتمدارانه پای کار ایستاد و اکنون شایسته ترین فرد برای اعتماد مردم جهت حضور در کسوت ریاست جمهوری است . این وبلاگ تحفه دانشجویان و جوانانی است که منتظر حضور وی در عرصه انتخابات هستند.
×
×
به زعم ما منوچهرمتکی به عنوان یک شخصیت با تجربه ،اصولگرا،توانمند و مهمتر از همه ولایتمدار می تواند بهترین گزینه برای ریاست جمهوری کشور عزیزمان باشد.
خادم ملت....
d.abolinazari@gmail.com
لطفا اطلاع رسانی کنید
سلام فریدون جان
خوبین ؟ مطالبت خیلی خوب و عالین دستت درد نکنه میخواستم درخواست تبادل لینک کنم مایلی بی خبرم نذار ممنون.موفق باشی.
سلام دوست من
متاسفم از غمی دارید واقعا متاثرشدم ازخداوند برای آن مرحوم جای بهشت و برای بازماندگانش صبرجمیل و اجر جزیل خواهانم.دوست من صبربالاترین نعمتی است که خداوند به ما عطا نموده از دست ماجز دعاکاری برنمی آید برای سلامتی شما و خانواده محترمان همیشه دعا میکنم. موفق باشی دوست من. غم آخرت باشه.ممنون
برادر تسلیت میگم.الان ک داشتم یکم بلندتر میخوندم ک خواهرم هم بشنوه شاید باور نکنی خواهرم داره همچنان اشک میریزه ماروهم شریک غم خودت بدون .الله صبر ایلاسین